آندره آنتوان هنگام بنیانگذاری نخستین کمپانی خود به نام تئاتر لیبر، رویای یک تئاتر کارگاهی را در سر میپروراند.
آنتوان در عین وفاداری به تمامیت متن نمایشنامهنویس، خود را موظف میدید که برای بازسازی دنیای ذهنی نمایشنامهنویس بر روی صحنه، آن را به دقت تفسیر کند. دقیقاً همین توجهٔ زیاد به مقتضیات متنِ نمایشنامه بود که باعث شد روش این قهرمان تئاترِ نویسنده-محور، یکی از بنیانگذاران تئاتر کارگردان-محور هم باشد. آنتوان هنگام تهیهٔ میزانسن، دیالوگها را به ندرت دستکاری میکرد، ولی دستنویسهایش نشان میدهد که او دستورهای نمایشنامهنویس را با جسارت کنار میگذاشته و نظر خود را جایگزین میکرده.
سبک بازیگریای که در سالنهای تئاتر آنتوان شکل گرفت، بیشک متأثر از ادراک شهودی او بود و عمداً سبک غیرمتکلف بودن و فن بیان اغرارآمیز رایج در کنسرواتوار را رد میکرد. از نظر آنتوان یک بازیگر خوب باید از یکسو خود را از خودآگاهش رهاکند و تبدیل به کارکتر شود و از سوی دیگر، در روند تمرینات سختْ حرکت و لحنی را آماده و کاملاً نقش را کنترل کند. کنش بهمثابهٔ یک سری کنشهای متغیر تلقی نمیشد، بلکه همچون فرایندی از کنش متقابل در نظر گرفته میشد. آگاهی متقابل بدنی، ارتباط چشمی و مهارت گوش دادن به هنگام سکوت، اولویتهای اصلی کار بود.
در تئاتر آنتوان ارتباط بین صحنه و تماشاگر تغییر کرد. وسط صحنه تبدیل به مرکز کنشها شد، چرا که بازیگران میخواستند برای همدیگر بازی کنند نه برای جایگاه تماشاگران. جایگاه تماشاگران تاریک شد و بازیگران به حضوز تماشگران اعتنایی نداشتند. حداقل ویژگی این کار، انتقال از بازیگریِ نمایشگرانه به بازیگری وهمگرا بود. برای آنتوان القای واقعگرایی ناب از همهچیز مهمتر بود و دقیقاً به همین دلیل ناچار بود آن را از طریق تهمیداتی جعلی تثبیت کند. برای وادار ساختن بازیگران به واکنش به موقع از سوت بازیگردان استفاده میکرد.
آنتوان مرکز خلاقیت در گروه تئاترش بود. هیچ هنرپیشهای قادر نبود خلاف خواستهی او عمل کند. در صحنهٔ تئاتر او، نقش هماهنگکنندگی مدیرصحنهٔ قدیمی، جای خود را به نقش کارگردانِ مفسرِ مدرن داد. ایدهی آنتوان مبنی بر تئاترِ نمایشنامهنویسان، مهمترین تأثیر را در تئاتر پس از وی بهجا گذاشت.